دعوای دو آیت الله

ali rajabi:
🔻اولا تنهام دوما امین ندارم. 

👆این جمله ای است که رهبر معظم انقلاب به یکی از بزرگان حوزه علمیه بیان کرده بودنند.

🔻دعوای دو فقیه که هر دو از ارکان و اعضای  شورای نگهبان هستند و در فضای عمومی هم دیگر را مورد حمله قرار می دهند، دو آیت الله که در سالهایی نه چندان در مسوول دستگاه قضا در این کشور بوده اند. و هر دو مسوول تایید صلاحیت مسوولین کشور و تایید شرعیت قوانین را بر عهده دارند و یکی شان مسوول تشخیص مصالح نظام است، در پیش چشم مردم و همه دشمنان مردم ، یک دیگر را به بی عدالتی و دورغ گویی استفاده نادرست از بیت مال متهم می کنند. . 

گروهی با تمجید از مواضع آیت الله یزدی معتقند که دیگر دوران رودربایستی ها گذشته است و در گام دوم باید صریح و شفاف بود، و گروهی صحبت های ایشان را  به دور از اخلاق می دانند و معتقداند این انتقادات که آیت الله به آیت الله دارد باید در فضای خصوصی بیان شود و جایی مطرح آن فضای عمومی نیست. 

🔻ما تمامی تحلیل ها را کنار می گذاریم و حق را به کسی نمی دهیم اما می دانم که این رفتار ها از دو شخصیت که باید نقش پدران معنوی انقلابیون را بازی کنند، چیزی جز تازه کردن زخم های جوانان حزب اللهی که  در میدان رزم شهرها برای ارزشهای اسلام و خدمتگزاری به مردم زخم و خون و جراحت را زیست می کنند نیست.

#علی_رجبی_مقدم

دیدم که جانم می رود

*دیدم که جانم می رود*

عنوان کتابی است که نویسنده آن از خدا خواسته است که شهید نشود تا بتواند خاطرات و اتفاقات دوران سراسر حماسه جنگ تحمیلی را برای آیندگان بنویسد. 

حمید داود آبادی، برای اولین بار با او در خبر سیما و برنامه بدون تعارف آشنا شدم کسی که فقط سیکل دارد و دارای تحصیلات کلاسیک نیست اما دانش آموخته دانشگاه جبهه هاست و از نویسندگان مطرح دفاع مقدس می باشد. 

چندی پیش برای اولین بار کتابی از او به دستم رسید با نام *دیدی که جانم می رود*کتابی که روایت رفاقت او با شهید مصطفی کاظم زاده نوجوان 17 ساله ای که در 22 مهر ماه شصد ویک  به آرزویش شهادت نائل آمد. 

شاید برای همه ی ما پیش آمده باشد که در زندگی رفاقت یا دوستی  داشته باشیم که بسیار به او علاقه داشتیم به گونه ای که فقط او را برای خود بخواهیم و حتی از رفاقت او با دیگران هم آزرده شویم.. 

روایت این کتاب همین است، رفاقت حمید و مصطفی به گونه ای که شاید یک روح بودنند در یک بدن اما رفاقتی که سرانجامش عاقبتی جز شهادت ندارند، رفاقتی که ملاک و معیار حلال حرام خداست. 

از آن دست رفاقت ها که قبل خواب حمید و مصطفی دست در دست هم به ستارگان مینگرند و برای یک دیگر آیات قرآن را تلاوت می کنند.

یا آنجایی که مصطفی می گوید آن دختر جلوی من عریان شد و من نگاه به او نکردم و برای رفیقش دلیل نگاه نکردن و مرتکب گناه نشدنش را این آیه قرآن بیان می کند:ألم یعلم بأن الله یری... 

بعد از خواندن این کتاب بود که معنای جمله *رفیق به رسم رفاقت دعای شهادت *را فهمیدم. 

علی رجبی مقدم 

پنجم مرداد 1398

خداحافظ سالار

خداحافظ سالار
زندگی نامه و خاطرات سراسر رشید اسلام شهید حاج حسین همدانی از زبان همسر او پروانه چراغ نوروزی
تاریخ مطالعه 1398/5/3
کتاب خداحافظ سالار را سه چهار روزه خواندم به راستی این زندگی نامه شهدا به ما زندگی کردن می آموزد، جورج مارتین نویسنده آمریکایی در جایی از او خواندم که گفته بود:هر کس کتاب می خواند هزاران زندگی را قبل از مرگ خود تجربه  میکند و آن کسی که کتاب نمی خواند فقط یک زندگی را تجربه می کند.
به راستی با خواندن این کتاب با حاج حسین همدانی و همسرش پروانه زندگی کردم،  و دانستم که بی دلیل نیست که او را حبیب انقلاب می نامند.
از رشادت ها و از خود گذشتگی های این مرد بزرگ تا خانواده داری و تربیت فرزندان و عاشورایی زیستن

چرا عاشورایی زیستن:او از همان آغاز همچون کربلائیان مسیر زندگی خود را پر بلا انتخاب کرد و همسر و خانواده خود را با خود همراه کرد.
و چه زیبا حماسه زیبای زینب در تاریخ کربلا را برای همسرش بیان و پروانه قصه و زندگی اش را زینب راهش نمود....